+هوس کردم بازم امشب زیر بارون تو خیابون

به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه

 


+انگار نه انگار که یک هفته بود . جوری گذشت انگار یک ماه بود ..

 

+ بعد از هشت سال طلبید و رفتم، گرچه که تموم مدت نگاهم به اون کوه و اون سنگ و اون مسیر بود . حال و هواش مثل مشهد بود . حتی عصر و اذان و صحن مر مرینش :)

کی می دونست این هشت سال اینجوری میگذره؟

 

+شش ساعت وقت دارم و هفت فصل نخونده ی روانشناسی صنعتی . اولین جلسه ایی که رفتم سر کلاس و استادش شروع کرد به حرف زدن و بحث کردن خوشم اومد ازش، درس دوست داشتنی ایه ولی حتی این علاقه هه هم باعث نمیشه الان فحشش ندم که خیلی زیاده :/

 

+بعضی از آدما بیش اندازه خنثی ن . بیش اندازه سعی دارن خودشونو بکشونن توی حاشیه .

دقیقا وقتایی که به این آدما بر میخورم چقدر از اینکه من فقط مسئول افکار خودمم حرصم میگیره :/

یک عاشقانه ی آرامو نخوندم ولی این جمله شو دوست دارم " آدم سیاسی یعنی انسانی که تسلیم فساد نمی شود"

 

+دیروز یه دور توی شهر زدیم تا برسیم به امامزاده، اونقدر بنر ارتحال فلانی و فلان کس دیدم که دیگه تصمیم گرفتم تا یک ماه دیگه اون طرفا نرم :|

حالا همه ی بنرا یه طرف، اونجایی که حجله گذاشته بودن دیگه خیلی شاخ بود:/

(حجله س دیگه؟ همین سیاها که چراغ داره و عکس مرحومو بهش میزنن :/)

 

+اطرافیان جالبی دارم :)) به محض اینکه شروع میکنم حرف زدن با اینکه حرف دل خودشونم هست فورا میگن" این حرفا رو نزن " "میخوای بکننت توی گونی؟"

و گونی آن شمر لعینی که باید همواره از ترسش خفه باشیم :/

 

+آخه به این آدم میاد ظالم بودن؟

به این آدم میاد اون همه کشتاری که بهش ربط میدن؟ آخه .. وجدانی هم هست؟!

 

+صداشو که شنیدم اصلا باورم نمیشد این صدای یه پدر شهیدِ .. اون هم شهید دفاع مقدس .. کم کم که حرف زد و جریان معلوم شد فهمیدم پدر شهید مدافع حرمِ .. 22 دوسال تفاوت سنی داشت با پسرش . جبهه رفته بود و پسرش ادامه  دهنده ی راهش ...

از رفتنش و شهید شدنش که می گفت صداش میلرزید .. اونهمه توهین و تحقیر جوابِ این بغض و لرزشِ صدای یه مرد هست؟

 

+عکسو که باز کرد و واضح شد اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که این چقدر شبیه اونیه که دارم مینویسمش .. نشونشون دادم و هر سه باهم غش کردیم -_-

گذاشتمش بک گراند و هر بار که لاک گوشی رو باز میکنم یه دور غش میکنم -_-

 

+هنوز از کمیته خادمین خبری نشده و این یعنی مرگ تدریجی :/

 

+کاش سال دیگه دوره ی تخصصی ش رو بذارن :/ دلم دوباره اون مسیرای طولانی آسایشگاه تا غذا خوری و صبحگاه و اون رزم شبونه ی پر هیجانو میخواد :/  

 

+خیلی وقته براش نامه ایی ننوشتم . حتی تا پریروز نمی دونستم نامه های قبلی رو کجا گذاشتم .. نمیدونم چرا .. ولی ذوقم فروکش کرده .. حرفی ندارم یا اگر داشته باشم هم دستم به نوشتن نمیره .

دور شدیم؟!

 



علی یار :)