حالا اونقدر ها هم فاجعه نبود، فقط کمی تا قسمتی تصورش کنید تا شما هم بفهمید که فاجعه نبود :)))
راستش اصلا نمیدونم دلیل اینکه سوتی های اینجانب جلوی جماعت ذکور مخصوصا از نوع سرباز زیاده چیه ؟!
همیشه ی خدا و حتما جلوی این بنده خدا ها من باید یه سوتی قشنگ و ملیح و آبرو بر بدم :/
مثلا امروز
سیستم صوت سالن رو راه اندازی کردیم و فقط مونده بود میکروفون :/
اینجانب و یکی از جانب های عزیز و یک عدد سرباز مشغول بودیم که سرباز رفت بیرون و من موندم و اون یکی جانب :)
میکروفون به دست مشغول حرف زدن بودم و دکمه های دستگاه پخش رو یکی یکی میزدم بلکم راه بیاد و وصل بشه تا بدبختمون نکرده :/
بین حرف زدن یاد یکی از عزیزایی افتادم که تعریف میکردن یکروز بی سیم اردوگاهی دستش افتاده و این بنده ی خدا شروع میکنه پشت بیسیم شعر خوندن، حالا چه شعری میخونده؟!
عرض میکنم خدمتتون :| لدفا با ریتم خوانده شود : "کفتر کاکل به سر های های .. این خبر از ما ببر های های "
حالا اتفاقات بعد خوندن این بنده ی خدا رو بیخیال، من بفهمم چرا اون موقع من یاد این خاطره افتادم و شروع کردم به خوندن خوب میشه :/
خلاصه که چشمتون روز بد نبینه :|
سرباز بنده ی خدا تازه رسیده بود توی سالن و همون دم در ماتش برده بود:/
انگار داره یه بچه ی اول ابتدایی که میکروفون افتاده دستش و ذوق مرگه رو نگاه میکنه :/
شک ندارم امشبه ذکر خیرم بین رفقاش گرمه :|
خب آخه چرا میکروفونا شعور ندارن؟ عدل باید وقتی من این شعرو میخونم و اونجوری با ذوق "های های" و میکشم وصل بشه؟!
نه آخه این انصافه ؟! :|
البته که این آنچنان هم وحشتناک نیست برای منی که مار خوردم و افعی شدم :)))))
دقیقا منظورم به تعداد سوتی هام و عادی شدنشون برامه :|