گفتم بیایم بنشینم پشت این جعبه ی لبخندک و دست روی دکمه های فنچول دوست داشتنی اش بکشم و هرچه هست را این آخر سالی بریزم بیرون و بشورم و شسته اش را روی پشت بام بندازم تا آفتاب بخورد، بالاخره این همه میگوییم دل بتکانید یک بار هم خودمان بتکانیم، چیزی که نمیشود. گرد و غبارش هم اگر چشمی را زد به چشم زده در کند :)

راستش دوست دارم یک روزی یک کتابی با عنوان" فروشنده" بنویسم. قرار نیست به کسی ارج بدهم فقط میخواهم به اویی که لباس می فروشد بگویم آقا! آنطور زل زدن به داشتنی های یک چادری یک کمی طعم زهرمار می دهد! قطعا خودش می داند آن لباس با آن جنس به تنش می خورد که از تو میخواهد قیمت بگویی تا حساب کند! و یا دلم می خواهد ملاحظه های بیخودی را کنار بگذارم، درست مثل اهمیت دادن های الکی که کنار گذاشته ام البته در مقابل آنی که همه اش بی اهمیتم می کند . مثلا ملاحظه ی این را نکنم که خوشحال است و حرف دلم را بزنم و هرچه باداباد!

خب همین ملاحظه کردن ها می شود که بعد از چندین سال زندگی یکهو سیرش می کند و می گوید تمامش کنیم! و تو با بهت نگاهش میکنی که این بود اسطوره ی زندگی ام؟

میدانی پس زده شدن درد دارد، نه از جنبه ی عشق که قطعا نوبت توام می شود یک روزی پسش بزنی و پست بزند و بیوفتید روی دور باطل مزخرف زندگی! مسئله این است که درد دارد که هی خودت را پایین می آوری، پایین، پایین، پایین! و فکر میکنی من انقدر هم خوب نبودم؟! و خب دلت پر می شود و فقط با بغض نگاهشان می کنی و سرد میشوی .. و آنوقت کارت می کشد به نقاب های رنگ و وا رنگ! خوشحال نیستی اما با دل پر و لبی خندان باید بروی پوزخند های احمقانه اش را تحمل کنی و نیشت را تا پس کله وا کنی که هی! چشمت کور .. خوشحالم! ولی خدایت می داند چه آشوبی به دلت افتاد وفتی آن پیچِ واوِ میان اسم هایشان را دیدی و فقط پوزخندت آمد ..

اسم خدا آمد و خدابندگی ها .. دروغ چرا هنوز هم گم شده دارمش، میگفت آنتن نمیدهد ولی میگویم آنتن می دهد، پیام هایم را سین می کند اما پاسخی نیست .. و چیزی میگوید هست و من کورم!

اما چشمِ من فقط نشدن ها را میبیند، میبیند که دلش را خون می کنی و باز میگویی مرا بخوان و باز دلش را خون میکنی و باز و باز و باز! و کاش توانش را داشتم و بود و میرفتیم یک جایی که نباشی! لعنتی بودن و نبودنت جانمان را می گیرد!

و چه خوب است که چشم انتظار داشته باشی و چه وحشت ناک که دست خودت نباشد که چشم انتظاری اش را تمام کنی و فکر میکنی من نبودم بینشان و چیزی تشر میزند بیا غصه ی این را هم بخور و تو نیشخند میزنی به آدم های سرد این دنیا ..

میدانی؟ 
انگار گربه شور کردم دلم را ..

 

+حلال و حرام را بگذریم .. بیایم برای همدیگر دعای خیر کنیم :)

+سال نو مبارک ؛)